جدول جو
جدول جو

معنی سقیم کردن - جستجوی لغت در جدول جو

سقیم کردن
ناقص کردن، معیوب نمودن
تصویری از سقیم کردن
تصویر سقیم کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

سترون کردن سترون کردن نازا کردن اخته کردن، بی حاصل کردن بی ثمر ساختن، عاری از میکرب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقسیم کردن
تصویر تقسیم کردن
بخشیدن، بخش کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تقدیم کردن
تصویر تقدیم کردن
پیش کش کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رقیق کردن
تصویر رقیق کردن
شل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلیم کردن
تصویر تسلیم کردن
وا گذار کردن سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقویم کردن
تصویر تقویم کردن
بها کردن نرخ کردنقیمت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقسیم کردن
تصویر تقسیم کردن
بخش کردن بخش کردن قسمت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقدیم کردن
تصویر تقدیم کردن
تقدیم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
درودی رساندن درود گفتن فرنافتن درود گفتن به کسی تهیت گفتن کسی را کلمه سلام را بر زبان جاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
افتادن فرود آمدن بر زمین، به انحطاط اخلاقی مواجه شدن: در منجلاب فحشا سقوط کرد، تسلیم شدن به مردی به طور نامشروع فاسد شدن زن. یا سقوط کردن شهری یا کشوری. به تصرف غالب در آمدن شهر یا کشور. یا سقوط کردن دولت. بر کنار شدن وزیران از کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقایی کردن
تصویر سقایی کردن
سقایت کردن آب دادن، آب فروختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقایت کردن
تصویر سقایت کردن
آب دادن کسی را، سیراب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفید کردن
تصویر سفید کردن
چیزی را به رنگ سفید درآوردن، زایل کردن چرک و جرم چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیام کردن
تصویر قیام کردن
برخاستن، به پا خاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یقین کردن
تصویر یقین کردن
باور کردن و بی گمان پذیرفتن، مطمئن شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
افتادن و بر زمین فرود آمدن، به پستی افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیمه کردن
تصویر قیمه کردن
کنایه از ریز کردن، ریزریز کردن گوشت و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلام کردن
تصویر سلام کردن
درود گفتن به کسی، سلام علیک یا سلام علیکم گفتن، سلام زدن
فرهنگ فارسی عمید
افراشتن به پا داشتن، استوار کردن، پنهان کردن نصب کردن بپا داشتن افراشتن، محکم کردن، پنهان ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیمه کردن
تصویر قیمه کردن
ریز کردن خرد کردن (گوشت و جز آن را)
فرهنگ لغت هوشیار
برخاستن، برانگیخته شدن، انجام دادن برخاستن، انجام دادن اجرا کردن: مختال آنست که خود را عظیم داند... و بحقوق الله قیام نکند، مشغول شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ریخت ساختن ساختن صورتهای مورد نظر نمایشنامه نویس بر روی چهره های هنرپیشگان مانند ریش گذاشتن ایجاد چین و چروک و یا آثار جراحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحیم کردن
تصویر لحیم کردن
پیوند کردن ظرف مسی و برنجی و ظرف فلزین شکسته را
فرهنگ لغت هوشیار
سند کردن سر راه نهادن کودک بچه را سر راه افکندن تا دیگری بردارد: لقیط کردی فرزند خویش ومیدانی که شعر باشد فرزند شاعران حق و داد. (سوزنی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقید کردن
تصویر مقید کردن
در بند کردن، پایبند کردن، در بند کردن: (... چه از جور و ظلم که در طبیعت او مفطور و مرکوز است مرا بیگناه مقید و محبوس کرده) (سلجوقنامه. ظهیری. چا. خاور. 13)، علاقمند بچیزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقدم کردن
تصویر مقدم کردن
مقدم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسیم کردن
تصویر وسیم کردن
خوشگل کردن زیبا کردن خوش منظرساختن زیباکردن: (گفت: مژده ترا که عدل ملک کرد عالم بخل خویش و سیم) (عطا بن یعقوب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یقین کردن
تصویر یقین کردن
آور کردن باور کردن بطورقطع وبی گمان چیزیرا پذیرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبیل کردن
تصویر سبیل کردن
((~. کَ دَ))
چیزی را به رایگان در اختیار همه گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یقین کردن
تصویر یقین کردن
((یَ. کَ دَ))
باور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقام کردن
تصویر مقام کردن
اقامت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسلیم کردن
تصویر تسلیم کردن
Surrender, Concede, Subdue
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تقسیم کردن
تصویر تقسیم کردن
Partition, Ration, Segment, Divide, Quarter, Share, Split, Subdivide
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تقدیم کردن
تصویر تقدیم کردن
Dedicate
دیکشنری فارسی به انگلیسی