- سقیم کردن
- ناقص کردن، معیوب نمودن
معنی سقیم کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سترون کردن سترون کردن نازا کردن اخته کردن، بی حاصل کردن بی ثمر ساختن، عاری از میکرب کردن
بخشیدن، بخش کردن
پیش کش کردن
شل کردن
وا گذار کردن سپردن
بها کردن نرخ کردنقیمت کردن
بخش کردن بخش کردن قسمت کردن
تقدیم داشتن
درودی رساندن درود گفتن فرنافتن درود گفتن به کسی تهیت گفتن کسی را کلمه سلام را بر زبان جاری کردن
افتادن فرود آمدن بر زمین، به انحطاط اخلاقی مواجه شدن: در منجلاب فحشا سقوط کرد، تسلیم شدن به مردی به طور نامشروع فاسد شدن زن. یا سقوط کردن شهری یا کشوری. به تصرف غالب در آمدن شهر یا کشور. یا سقوط کردن دولت. بر کنار شدن وزیران از کار
سقایت کردن آب دادن، آب فروختن
آب دادن کسی را، سیراب کردن
چیزی را به رنگ سفید درآوردن، زایل کردن چرک و جرم چیزی
برخاستن، به پا خاستن
باور کردن و بی گمان پذیرفتن، مطمئن شدن
افتادن و بر زمین فرود آمدن، به پستی افتادن
کنایه از ریز کردن، ریزریز کردن گوشت و مانند آن
درود گفتن به کسی، سلام علیک یا سلام علیکم گفتن، سلام زدن
افراشتن به پا داشتن، استوار کردن، پنهان کردن نصب کردن بپا داشتن افراشتن، محکم کردن، پنهان ماندن
ریز کردن خرد کردن (گوشت و جز آن را)
برخاستن، برانگیخته شدن، انجام دادن برخاستن، انجام دادن اجرا کردن: مختال آنست که خود را عظیم داند... و بحقوق الله قیام نکند، مشغول شدن
ریخت ساختن ساختن صورتهای مورد نظر نمایشنامه نویس بر روی چهره های هنرپیشگان مانند ریش گذاشتن ایجاد چین و چروک و یا آثار جراحت
پیوند کردن ظرف مسی و برنجی و ظرف فلزین شکسته را
سند کردن سر راه نهادن کودک بچه را سر راه افکندن تا دیگری بردارد: لقیط کردی فرزند خویش ومیدانی که شعر باشد فرزند شاعران حق و داد. (سوزنی لغ)
در بند کردن، پایبند کردن، در بند کردن: (... چه از جور و ظلم که در طبیعت او مفطور و مرکوز است مرا بیگناه مقید و محبوس کرده) (سلجوقنامه. ظهیری. چا. خاور. 13)، علاقمند بچیزی کردن
مقدم داشتن
خوشگل کردن زیبا کردن خوش منظرساختن زیباکردن: (گفت: مژده ترا که عدل ملک کرد عالم بخل خویش و سیم) (عطا بن یعقوب)
آور کردن باور کردن بطورقطع وبی گمان چیزیرا پذیرفتن
اقامت کردن
Surrender, Concede, Subdue
Partition, Ration, Segment, Divide, Quarter, Share, Split, Subdivide
Dedicate